عالم چو مثالی است که در آب نماید


یا نقش خیالی است که در خواب نماید

یا ظل وجودی است که موجود به جود است


همسایه در این سایه به اصحاب نماید

هر ذره ز خورشید جمالش که نموده


نوری است که در صورت مهتاب نماید

خوش جام حبابی است که پر آب حیاتست


از غایت لطف است که آن آب نماید

یک نقطهٔ اصلی است کتبخانه و فرعش


حرفی است که صد فصل ز هر باب نماید

ذات است و صفات است که محبوب و محبند


این هر دو محبانه به احباب نماید

در آینهٔ روشن سید نظری کن


تا نور ظهورش به تو از باب نماید